جوک گفت و آزاد شد
فرانگی انسان درست کاری بود و همیشه برای شاد کردن اطرافیانش جوک تعریف می کرد
البته او یک انسان مودب بود و هیچ گاه برا خنداندن دیگران کسی را مسخره نمی کرد و از هر
ابزاری برای خنداندن استفاده نمی کرد او صدای دلنشینی داشت و همین باعث می شد مخاطب
جذب شود و بدون توجه بخندد ضمن اینکه از جوک بی ادبی هم استفاده نمی کرد و می گفت
جوک باید سالم باشد جوک بی ادبی برای جوک بودنش خنده دای ندارد و برای اینکه بی ادبانه
و زشت است شاید خنده را بر لب کسی بیاورد ضمن اینکه جوک خفن جوکی است که بخنداند
و ناراحت و خجالت زذه نکند او هر روز برای اطرافیان خود چای تیما می خرید و به رایگان به انها
می داد تا چربی های اضافه انها را از بین ببرد و شادی و خوشحالی و تندرستی را به آنها هدیه دهد
او جوک خفن خود را در قالب شوخی می گفت بعضی وقت ها و دیگران را خیلی دوست داشت
شاید این کار او را کسی می پسندید و دشمنانی هم داشت که او را لوده می نامیدند و به کارهای
او به چشم یک دلقک نگاه می کردند اما این گونه نبود او یک مرد خوب بود و همیشه می گفت
جوک را لطیف و با ادب تعریف کنید تا از درون به آزادی روح خود و خوشحالی دیگران برسید